تحريف ناپذيري قرآن از ديدگاه علامه شعراني

پدیدآورنادعلی عاشوری تلوکی

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 480 بازدید
تحريف ناپذيري قرآن از ديدگاه علامه شعراني
دكتر ناد على عاشورى تلوكى

علامه شعرانى در حواشى و تعليقاتى كه بر شمارى از كتابها نوشته‏اند، درباره علوم قرآن، از جمله تحريف ناپذيرى قرآن نكاتى ارجمند را بيان كرده‏اند . وى تحريف قرآن به معناى جابه‏جايى يا تغيير و يا زيادت و نقصان پاره‏اى از كلمات يا آيات قرآن را به اين دلايل مردود مى‏شمارد: تواتر قرآن، تواتر قرائات، وجوب متابعت از رسم‏الخط مصحف عثمانى، مشخص بودن سوره‏ها در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و . . . و يكايك ادله قائلان به تحريف را مانند آنچه در فصل‏الخطاب آمده‏است، رد مى‏كند . در مقاله حاضر شرح اين مطالب آمده‏است .

كليد واژه‏ها: تحريف قرآن، تحريف ناپذيرى قرآن، ادله تحريف ناپذيرى قرآن، شبهات قائلان به تحريف قرآن .

1 . مقدمه

يكى از مسايل بسيار مهم و اساسى قرآن پژوهى، بحث تحريف ناپذيرى قرآن است . اگر از گروهى از حشويه و اهل حديث‏بگذريم كه جمود فكرى و قشرى‏نگرى، آنها را به اظهار نظرهاى ناصحيح وادار نموده‏است، تقريبا ميان تمام فرق مسلمان اتفاق نظر است كه قرآن موجود همان است كه در طى مدت بيست و سه سال و به تدريج‏بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديد و آن حضرت به كاتبان وحى دستور داد تا آيات و سور نازل شده را بنويسند و بسيارى از صحابه - كه به طور قطع از صدها نفر هم تجاوز مى‏كرد همه يا بخش اعظم قرآن را از حفظ داشتند .
بنابراين، آنچه امروزه در بين مسلمانان به عنوان آخرين كتاب آسمانى داير و مرسوم است، دقيقا همان است كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديده، بدون اين كه حتى يك كلمه در آن كم يا زياد شده باشد و اين صرف ادعا نيست; بلكه در جاى خود با دلايل فراوان عقلى و نقلى به اثبات رسيده است .
از جمله دانشمندانى كه در عصر حاضر به بحث تحريف ناپذيرى قرآن اهتمام ورزيد و در موارد متعددى به اجمال و تفصيل بدان پرداخته است، علامه مفضال و حكيم عالى‏مقدار مرحوم علامه شعرانى است (1) .
علامه شعرانى آثار فراوانى را به صورت پاورقى، حواشى يا مقدمه بر بسيارى از كتب تفسيرى، حديثى، كلامى و فقهى نوشته و به ترجمه برخى كتابها نيز اقدام كرده‏است . در اين تعليقات و حواشى، موضوعات متنوع فراوانى را مورد بحث و بررسى قرارداده است كه از آن جمله مى‏توان به موضوع كنونى، يعنى تحريف ناپذيرى قرآن اشاره كرد .
علامه شعرانى اين بحث را به تفصيل در حواشى وافى و كتاب فارسى‏اش به نام «راه سعادت‏» مورد بررسى قرار داده و عقيده جمهور علماى مسلمان را مبنى بر عدم تحريف قرآن مورد اثبات يا تاكيد قرار داده است .
ايشان در مقدمه‏اى كه بر تفسير «منهج‏الصادقين‏» ملا فتح الله كاشانى نوشته، در اين‏باره مى‏فرمايد:
چون علماى ما در عدم تحريف بسيار نوشته و استدلال كرده‏اند، حاجتى به تفصيل و تكرار نديدم . در حايشه وافى به قدر كافى متعرض آن شده‏ايم و در كتاب فارسى در نبوت، موسوم به «راه سعادت‏» اشارتى كرده‏ايم و اين جا به ذكر چند نكته مختصر قناعت مى‏كنيم (2) .
مرحوم شعرانى بسيارى از آرا و انديشه‏هاى خويش را به صورت تعليقات، توضيحات و حواشى و شروح بر بخشى از كتابهاى مهم تفسيرى و كلامى به يادگار گذاشته‏اند . از مواردى كه هم به صورت مستقل و مجزا و هم در ضمن مباحث ديگر بدان پرداختند، موضوع اين مقال، يعنى تحريف ناپذيرى قرآن است كه به اختصار مورد بررسى قرار مى‏دهيم .

2 . تعريف تحريف

مرحوم خويى در البيان به تفصيل به شرح معانى لغوى و اصطلاحى تحريف پرداخته‏است كه تقريبا همه موارد مربوط به آن را شامل مى‏شود (3) . علامه شعرانى - كه گويا در اواخر عمر قصد نگارش تفسير قرآن را داشته است (4) ، بدون پرداختن تفصيلى به آن موارد، در رساله‏اى كه با عنوان "گفتارى در باب قرآن" از ايشان منتشر شده و در حكم مباحث مقدماتى تفسير است، در اين‏باره مى‏نويسيد:
تحريف، يعنى نقل آيه از محلى به محل ديگر، يا تغيير بعضى كلمات . على‏بن ابراهيم بسيارى از اين قبيل را بر شمرده‏است; مانند: «و اجعلنا للمتقين اماما (5) » كه مى‏گويد: در اصل «و اجعلنا من المتقين اماما» بوده و آيه «كنتم خيرامة اخرجت للناس (6) » در اصل «كنتم خير ائمة اخرجت للناس‏» بوده است . . . (7) .
ايشان به شدت با اين سخن على‏بن ابراهيم و امثال او به مخالفت‏برخاسته و با استناد به مساله جمع و تدوين آن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به پاسخ گويى برآمده و چنين فرموده است:
و ليكن اين عقيده على بن ابراهيم را به هيچ وجه ممكن نيست تصديق كنيم; چون يقينا اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مختار نبودند كه سوره‏هاى قرآن را به ميل خود تاليف كنند و هر آيه را جزو هر سوره كه مى‏خواهند قرار دهند; بلكه تاليف سوره‏ها چنان كه گفتيم - در زمان آن حضرت و به امر او بوده است . از هر سوره نسخه‏ها برداشته و در اطراف بلاد منتشر كرده‏اند . هيچ كس را ممكن نبود، نصف آيه از سوره بقره را بردارد و در سوره مائده قرار دهد (8) .
علاوه بر اين، آنچه على بن ابراهيم ادعا كرده روايتى بيش نيست و در جاى خود ثابت‏شده است كه:
هيچ يك از اين قراآت براى ما اعتبار ندارد، چون به اخبار آحاد است و احتمال كذب و خطا در آن مى‏دهيم; بلكه آنچه از پيغمبر و ائمه هم نقل كرده‏اند، چون صحت نقل مشكوك است، براى ما حجت نيست (9) .
در جعلى بودن اين قبيل روايات همين بس كه آنان حتى در سوره فاتحه‏اى كه مسلمانان در هر روز لااقل پنج نوبت آن را در نمازهاى يوميه‏اشان مى‏خوانند، ادعا كرده‏اند كه آيه «صراط الذين انعمت عليهم‏» در اصل «صراط من انعمت عليهم‏» بوده‏است و به تعبير آن مرحوم:
عجب‏تر اين كه گويد: در فاتحة الكتاب تحريف كرده‏اند . چون اين سوره را تمام مسلمانان در نماز، روزى پنج مرتبه مى‏خواندند و اگر در بيست و سه سال زمان حيات پيامبر «صراط من انعمت عليهم‏» خوانده مى‏شده، نه ممكن بوده كسى در آن سهو كند و صراط الذين بخواند و نه عمدا جهت داشت كه آن را تغيير دهند و اگر فايده‏اى هم تصور مى‏شد، با شهادت عامه خلق، تغيير آن ممكن نبود (10) .

3 . پيشينه تحريف

مرحوم شعرانى بر اين باور است كه در بين علماى پيشين شيعه و حتى در طبقه ميانى دانشمندان شيعه نظير علامه، محقق و شهيد به هيچ وجه قول به تحريف طرفدارى نداشته است (11) و حتى از شيخ صدوق نقل مى‏كند كه:
هر كس به ما شيعه نسبت دهد كه مى‏گوييم: از قرآن چيزى نقصان يافته، دروغ مى‏گويد و ما هرگز چنين سخنى نگوييم (12) .
و از قول علامه در تذكره آورده‏است:
مصحف اميرالمؤمنين عليه السلام كه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله جمع كرد، همين مصحف متداول امروزى است كه ما در دست داريم (13) .
و مى‏افزايد:
نظير اين كلام را صاحب مجمع‏البيان كه اعظم مفسران شيعه است - در اول تفسير خود ذكر كرده و نيز شيخ طوسى كه رئيس فرقه است - در تفسير تبيان و سيد مرتضى در مسايل طرابلسيات آن را تقويت كرده‏اند و محقق كاظمى در كتاب شرح وافيه بر آن، ادعاى اجماع كرده و مخالفت‏بعضى را چون نسبشان معلوم است، قابل ادعا ندانسته است (14) .
به اعتقاد ايشان، على‏رغم اين كه عقل سليم و نقل صحيح بر نفى تحريف قرآن دلالت دارد، بسيار جاى تاسف است كه برخى از محدثان به خاطر اعتماد بيش از حد به روايت، شبهه تحريف را مطرح كرده‏اند (15) .
آن مرحوم بر اين باور است كه شبهه تحريف از سوى علامه مجلسى و به تبع وى از سوى شاگرد به واسطه‏اش ميرزاحسين نورى در دنياى شيعه مطرح شده و تكيه‏گاه آنان نه عقل و منطق است و نه نقل صحيح و قطعى; بلكه به چند روايت ضعيف استناد شده است كه هرگز نمى‏تواند در اين مسير، مورد اعتماد باشد (16) .
همچنين درباره ميرزا حسين نورى مى‏نويسد:
در اين زمانها يك نفر از علماى حديث، كتابى نوشته به نام «فصل الخطاب‏» براى اثبات اين كه قرآن تحريف و از آن چيزى كم شده‏است; ولى در تمام آن كتاب، چيزى كه ارتباط به مطلب داشته باشد، ذكر نكرده است و جز تطويل از آن استفاده نمى‏شود (17) .

4 . ادله تحريف‏ناپذيرى قرآن

اگر چه در طول حيات پرخير و بركت قرآن، از سوى دانشمندان مسلمان، ادله فراوانى در نفى تحريف آن عرضه شده است; ولى همان گونه كه پيش از اين هم اشاره شد، سعى ما در اين مقال بر آن است كه تنها به دلايل ذكر شده از سوى علامه شعرانى در اين زمينه بپردازيم . از اين رو بدون پرداختن تفصيلى به همه مطالب اين بحث، صرفا دلايل ايشان را به اجمال برمى‏شمريم .
ايشان براى اثبات مدعاى خود و رد نظر قائلان به تحريف به دلايلى استناد كرده‏اند كه ذيلا بدان اشاره مى‏شود .

4 . 1 . تواتر قرآن

نكته مهمى كه در نفى تحريف كارساز است، مساله تواتر قرآن است . علامه شعرانى در آغاز مقدمه خود بر تفسير منهج‏الصادقين، ضمن اشاره به معناى تواتر، درباره متواتر بودن قرآن سخن گفته و چنين فرموده است:
متواتر آن است كه ناقلين آن در كثرت به اندازه‏اى باشند كه احتمال ندهيم يكديگر را ملاقات كرده و به توطئه و توافق يكديگر، خبرى به دروغ انتشار دهند; چنان كه هرگاه در گواهى بر وقايع عادلى، دو تن خصوصيات واقعه را به يك طريق نقل كنند و بدانيم يكديگر را ملاقات نكرده‏اند، از قول آن دو تن يقين به صحت واقعه پيدا مى‏كنيم; چون محال است عادتا دو سخن دروغ با يكديگر متفق باشند . در احاديث و تواريخ دو تن راوى بدين صفت‏يافت نشود; اما جماعت‏بسيار باشند كه بدانيم توطئه آنان عادتا محال است و آن را متواتر گوييم و از آن يقين حاصل شود و اگر احتمال دهيم عمدا با يكديگر توافق كردند تا دروغ انتشار دهند، از قول آنها يقين حاصل نمى‏شود; گر چه مشهور باشد .
وجود شهر مكه و مدينه و همچنين وجود حضرت خاتم انبياء و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهم به تواتر ثابت گرديده‏است; يعنى عده‏اى بسيار خبر داده‏اند كه احتمال ندارد به تواطؤ عمدا دروغ گفته‏باشند .
علماى اهل سنت و شيعه متفق‏اند كه قرآن بايد به تواتر ثابت‏شود و آن چه در اخبار آحاد وارد باشد، قرآن نيست . علامه حلى (ره) در باب قرائت از تذكره و ساير كتب فقه و همچنين در كتاب نهاية‏الاصول و علماى ديگر در كتب خويش گويند: اين قول اجماع است و نيز دليل آورده‏اند كه قرآن معجزه نبوت است و در اعتقادات يقين معتبراست .
پس بايد قرآن بودن كلام، متيقن باشد تا از روى آن، علم به نبوت حاصل شود و اگر قرآن ظنى باشد، معجزه نبوت مظنون و اصل نبوت هم مظنون باشد . . . و در اخبار آحاد از شيعه و سنى، بسيار كلمات به عنوان قرآن نقل شده است و صاحب فصل الخطاب در كتاب خويش آورده و هيچ كسى آنها را به عنوان قرآن نپذيرفته است و اين خود قرينه است كه نقل اجماع علما صحيح است و كسى اثبات قرآن را به خبر واحد جايز ندانسته است . . . .
يكى از بزرگان علماى عصر ما آية‏الله السيد ابوالقاسم الخوئى در مقدمه تفسير خود موسوم به البيان گويد: اطبق المسلمون بجميع نحلهم و مذاهبهم على ان القرآن ينحصر طريقه بالتواتر و استدل كثير من علماء السنة و الشيعة على ذلك بان القرآن تتوافر الدواعى و در مفتاح الكرامة است: ان العادة تقضى بالتواتر فى تفاصيل القرآن من اجزائه و الفاظه و حركاته و سكناته و وضعه فى محله لتوافر الدواعى الى ان قال فلايعبا بخلاف من خالف او شك فى المقام (18) .
همچنين در حواشى تفسير ابوالفتوح رازى در اين باره گويد:
چون اين سخنان به خبر واحد منقول است و خبر واحد در قرآن معتبر نيست، به اجماع مسلمانان از هر مذهب و آن چه در قرآن مكتوب است، به تواتر رسيده، براى ما جايز نيست، متواتر را ترك كرده، آن را موافق خبر واحد تغيير دهيم (19) .
و در جايى ديگر آورده است:
ابان [بن] تغلب از اصحاب امام باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام است و از قاريان معروف و قولش حجت است و اگر گويى چرا به قرائت او نخوانيم، گويم: چون قرائت او براى ما به روايت متواتر ثابت نشده و نقل آحاد است و نقل آحاد در قرآن حجت نيست و قرآن مانند اصول دين است كه به خبر واحد ثابت نمى‏شود (20) .
ايشان در اين‏باره ضمن پاسخ به محدث نورى چنين آورده است:
قولى كه مصنف كتاب "فصل الخطاب" درصدد اثباتش برآمده، مخالف يكى از ضروريات مذهب شيعه است; زيرا هيچ كس مخالفت نكرده در اين قول كه قرآنى كه بالفعل در دست ما مى‏باشد، متواتر است . به اين معنا كه نقل آن از رسول‏خدا صلى الله عليه و آله جورى بوده كه دستبرد زدن در آن و دگرگون ساختنش ممكن نبوده; براى آن كه ناقلين زياد بوده‏اند و آنچه را ايشان مى‏خواهد اثبات كند، اگر درست‏باشد، نكوهش و عيب‏جويى در تواتر اين قرآن موجود نيز مى‏باشد; زيرا از اين احاديثى كه روايت نموده، فهميده است كه يك مردى كه زيد بن ثابت‏باشد، آيات قرآن را از گفتار تك‏تك از مردان به دست آورده، و هر جور دلخواهش بوده، بر طبق ذوق و سليقه خود، آنها را گردآورى نموده و به سوره فلان نام‏گذارى كرده . اين وارد كردن عيب است در تواتر قرآن و حال آن كه معلوم است كه قرآن متواتر است; به اين معنا كه [هر آيه‏اى از آيه‏هايش و] هر سوره‏اى از سوره‏هايش در سينه‏هاى مردم زيادى محفوظ بوده، يا در هر دوره‏اى از زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله تا زمان ما به صورت نوشته نزد آنان بوده است و اين به گونه‏اى بوده كه براى احدى، تصرف در كلمه‏اى از آن به هيچ وجه امكان نداشته; چون در ديدگاه [و منظر و مرآى] عده بى‏شمارى بوده (21) .

4 . 2 . تواتر قراآت

علاوه بر مساله تواتر قرآن كه بارها در آثار علامه بدان تصريح شده‏است، همان‏گونه كه پيشتر آمد، مساله تواتر قراآت نيز يكى ديگر از مواردى است كه به اعتقاد علامه، بر نفى تحريف دلالت مى‏كند .
توضيح مطلب اين است كه نه‏تنها متواتر بودن تك‏تك آيات و سوره‏هاى قرآن دليل عدم تحريف اين آخرين كتاب آسمانى است، بلكه تواتر قرائت قرآن نيز دليل ديگرى بر تحريف‏ناپذيرى آن است . همين كه در پاره‏اى از روايات، قرائتى به عنوان "قرائت مشهور" مورد پذيرش قرار گرفت و قرائتى ديگر به عنوان "قرائت‏شاذ" مردود اعلام شد، به خوبى مى‏رساند كه صحابه تا آن اندازه به قرآن توجه داشتند كه على‏رغم اختلاف لهجه‏ها و بداوت خط عربى، باز هم يك قرائت را كه همان قرائت مورد تاييد پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، مورد پذيرش رسمى قرار دادند و از ديگر قرائتها صرف‏نظر كردند . علامه در اين‏باره مى‏نويسد:
از بعض روايات معلوم مى‏شود كه مصحف زيدبن ثابت قرائت عامه مردم بود; يعنى در همان عهد متواتر بود . گويند: كسى آيتى از قرآن قرائت كرد، بر خلاف عامه مردم و عمر تعجب كرد و از زيد خواست آن آيه را قرائت كند، زيد موافق عامه خواند . پس معلوم مى‏شود، قرائت مشهور چيزى بود كه اگر كسى بر خلاف آن مى‏خواند، متوجه مى‏شدند . پس از عهد عثمان باز اختلاف در رائت‏بماند; اما محدودتر; چون هيچ از رسم الخط مصحف زيد خارج نبود; اما قرائت‏هاى سابق گاهى از رسم‏الخط وى خارج بوده; چنان كه بر متتبعان تفاسير و قراآت واضح مى‏گردد . مثلا در قرائت عمر بن الخطاب «صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غيرالضالين‏» بر خلاف خط مصحف مشهور است و در مصحف ابى بن كعب «فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه الايطوف بهما» و در قرائت ابن مسعود «من بقلها و قثائها و ثومها» و هم در قرائت او «واقيموا الحج و العمرة‏» است‏بجاى «اتمواالحج و العمرة‏» ; اما هيچ‏يك از اين قراآت براى ما اعتبار ندارد; چون به اخبار آحاد است و احتمال كذب و خطا در آن مى‏دهيم; بلكه آن چه از پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام هم نقل كرده‏اند، چون صحت نقل مشكوك است، براى ما حجت نيست (22) .
همچنين ذيل آيه 234 سوره بقره در خصوص عبارت «لاتضار» كه عاصم آن را «لاتضارر» به فك ادغام و كسر راء خوانده، مى‏نويسد:
عاصم از قراء سبعه است كه قرائت آنان متواتر است و خواندن آن به اجماع جايز وليكن چون اين قرائت از عاصم متواتر نيست و از شواذ محسوب است، قرائت آن جايز نيست و از اين جا معلوم گرديد كه همه آنچه از هفت قارى مشهور روايت‏شده است، متواتر نباشد و شواذ آنان مانند شواذ ديگران است (23) .
و سرانجام اين كه در آغاز سوره انشراح مى‏نويسد:
بيشتر علماى ما گويند: بسم‏الله را نيز بايد گفت، چون نقل آن متواتر است و به عقيده ما، در قرآن موجود تحريف راه نيافته و آن مصحفى كه بسم‏الله ندارد و گويند: مصحف ابى‏بن كعب بوده، به تواتر نقل نشده است و اطمينان به نقل آحاد نداريم و ندانسته را جايز نيست‏برداشته ترجيح دهيم و قرائت متواتر را ترك كنيم (24) .
همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، به اعتقاد علامه شعرانى، تواتر قراآت - علاوه بر تواتر قرآن خود دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى اين كتاب مقدس است .

4 . 3 . وجوب متابعت رسم‏الخط

يكى از دلايل يا لااقل شواهدى كه مرحوم شعرانى در اثبات عدم تحريف قرآن آورده است، وجوب پيروى از رسم الخط زمان عثمان، يعنى زمان آخرين جمع قرآن كريم است .
به اعتقاد ايشان، صحابه تا آن اندازه در حفظ متن و نص قرآن وسواس داشتند كه پس از جمع زمان عثمان، نه‏تنها نقطه‏گذارى و اعراب گذارى را بدعت و غيرجايز مى‏دانستند; بلكه بعضى اغلاط املايى را نظير رحمة كه به صورت رحمت و مرضاة كه به شكل مرضات نوشته شده‏بود، هم تغيير ندادند (25) و اين خود يكى از دلايلى است كه شبهه تحريف قرآن را منتفى مى‏سازد . به اعتقاد ايشان:
در رسم‏الخط قرآن تعبد و متعابعت نسخ اوليه قرآن واجب است و اين نكته را مراعات بايد كرد . مثلا انما در همه جاى قرآن بايد موصول نوشته شود، مگر در آيه ان ما توعدون لآت (در سوره انعام) كه قرآن‏هاى قديم از زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله كه مقطوع نوشته بودند و بايد متعابعت كرد و در اين آيه سوره نحل (ان ما عندالله) . . . چون مصاحف از آن عهد هر دو گونه نوشته شده، براى ما هر دو وجه جايز است و حكم در هر كلمه كه به ما متصل شود، مانند: اينما، كلما، بئسما و حيثما همين است كه متعابعت‏بايد كرد و عجب آن كه فاينما تولوا فثم وجه الله در آيه 109 بقره متصل است و اين ما تكونوا يات بكم الله جميعا در آيه 142 همان سوره متصل; به فاصله يك ورقه و دليلى جز متابعت ندارد (26) .
همچنين در ذيل آيه 65 سوره طه «ان هذان لساحران‏» مى‏فرمايد:
تحريف خلاف اجماع و تواتر است وليكن عجب است كه اهل خلاف، نسبت تحريف قرآن به شيعه مى‏دهند . . . وجود اين كلمه [هذان] در قرآن دليل بزرگى است، بر عدم تحريف; چون اگر بناى قراء بر اعمال راى و سليقه و مراعات قواعد بوده، حتما اين كلمه را تغيير مى‏دادند و هذين مى‏كردند; اما بنا بر سماع بوده است (27) .
همچنين در بحث مستقلى كه تحت عنوان رسم‏الخط قرآن در مقدمه تفسير منهج‏الصادقين مرقوم فرموده‏اند، در اين زمينه اين‏گونه آورده‏اند:
در مصاحف، كلماتى بر خلاف رسم معهود نوشته‏اند و از عصر اول تا كنون، غالبا بدان مقيد بودند و آن را تغيير ندادند، براى آن كه توهم تحريف در قرآن نشود و به اعتقاد ما حفظ آن واجب است، براى همين غرض . . . و هر چه موافق رسم‏الخط معهود آن زمان بوده و در زمان ما تغيير كرده است، باز بايد همان رسم قديم را محفوظ داشت . الا آن كه الف اشباع را براى حفظ از غلط در تلفظ مراعات كرده و حفظ لفظ را مهم‏تر از حفظ نقش كتاب شمردند و براى اين امثله ذكر مى‏كنيم: اما كلماتى كه بر خلاف رسم معهود است، مانند (ابن) كه در قرآن همه جا با الف است، مانند عيسى ابن مريم و موسى ابن عمران و در كتابت معروف، بين دو علم بى‏الف نوشته مى‏شود، نبايد در قرآن بى‏الف نوشت تا توهم نشود كه از حروف آن چيزى كم شده است . . . (28)
و در ذيل آيه 81 سوره نساء فمال هؤلاء . . . گويد:
غرض متعابعت [رسم‏الخط] قرآنهاى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه است تا از تحريف و تصحيف مامون باشد . از جمله مال هؤلاء كه لام حرف جر را از هؤلاء جدا نويسند (29) .
حتى بدون بسم الله بودن سوره برائت را دليل عدم تحريف قرآن دانسته، چنين مى‏نويسد:
بى بسم‏الله بودن اين سوره تعبد و دليل قطعى است‏بر اين كه قرآن تحريف نشده و نويسندگان تابع دستور رسول بودند و به قياس و فكر خود عمل نمى‏كردند و سوره برائت را با اين كه سوره ديگر مى‏دانستند غير انفال، بسم‏الله بر آن نيفزودند و آن كه جماعتى پندارند، سوره‏بندى قرآن و تركيب آيات متفرقه و نام سوره نهادن، همه به اختيار مردم بوده، صحيح نيست; بلكه اين سوره را خود پيغمبر صلى الله عليه و آله تركيب فرمود و ميان آنها بسم‏الله قرار داد، جز اين سوره، و در مبادى بعضى، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضى نفرمود و هر يك را نامى نهاد و اشاره كرد (30) .

4 . 4 . مشخص بودن سوره‏ها در زمان رسول‏خدا صلى الله عليه و آله

شايد مهم‏ترين دليلى كه مرحوم شعرانى در نفى تحريف ياد كرده‏اند، اين است كه تمامى آيات و سوره‏هاى قرآن در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله تدوين گرديد و هر سوره با نام كامل و مشخصات خاص خود در زمان آن حضرت معروف و شناخته شده و در بين مسلمانان رايج و مرسوم بوده است; به گونه‏اى كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مثلا مى‏فرمود: هركس سوره بقره را بخواند، پاداش او چنين و چنان خواهد بود و يا اگر سوره توحيد را بخواند، چه اندازه اجر و مزد خواهد داشت و . . . ، همگان مى‏دانستند كه حضرت درباره چه چيزى سخن مى‏گويد .
علامه در اين‏باره مى‏نويسد:
جمع آيات در سوره‏ها در عهد خود پيغمبر صلى الله عليه و آله و به امر و دستور آن حضرت بود و ترتيب آيه‏ها نيز . اين كه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك، و در آغاز سوره‏اى حروف مقطعه و در سوره‏اى نيست، و در آن كه هست چه حروف است و اسامى سوره و اين كه هر سوره مبدو به بسم‏الله است جز برائت، همه به امر پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و هر سوره را به نام و نشان، گروه بى‏شمار از مسلمانان جزيرة العرب نوشته يا از بر داشتند و اين كه گويند، اميرالمؤمنين خواست قرآن را جمع كند، مقصود جمع سوره‏هاست در يك مجلد; نه جمع آيات متفرقه و تشكيل دادن سوره، و همچنين زيد بن ثابت و ديگران . و گرنه ترتيب و تشكيل سوره در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله بود (31) .
همچنين در حواشى وافى در اين‏باره آورده است:
ان جمع القرآن على عهد ابى‏بكر لم يكن بمعنى جمع الآيات فى السور، بل جمع السور فى مصحف واحد; لان جمع الآيات فى السور كان بامر رسول الله صلى الله عليه و آله فى عصره كما ذكرنا . على هذا فلا يتحمل التحريف، لان كل واحدة من السور كانت متواترة لكثرة من كان يحفظها فوق حد التواتر (32) .
به علاوه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت‏شده است كه به زنها سفارش مى‏كرد: سوره نور را بخوانند، و خود در نمازهاى آيات، سوره بقره و آل عمران را قرائت مى‏فرمود و يا فرموده است: هر كس چهار آيه اول سوره بقره را به همراه آية الكرسى و دو آيه بعد از آن و همچنين سه آيه آخر سوره بقره را بخواند، هرگز در نفس و مالش امر مكروهى را مشاهده نمى‏كند . همه اين موارد نشان مى‏دهد كه بسيارى از سوره‏ها و از جمله سوره بقره، آل عمران، نور و . . . در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله داراى نظم و ترتيب معينى بوده است و همه مى‏دانستند كه اول، وسط و آخر آن كجاست و بر اين اسامى شبهه تحريف، خود به خود بى‏معنا خواهد بود (33) .

4 . 5 . تعيين جاى آيات از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله

آنهايى كه تصور مى‏كنند، آيات قرآن، متفرق و پراكنده بود و در زمان جمع قرآن پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله احتمال تحريف در آنها منتفى نبوده است، از اين نكته غافلند كه حضرت خود پس از نزول آيات جاى آنها را در درون سوره‏ها مشخص مى‏فرمود .
اين امر را علاوه بر دلائل متقن تاريخى كه به اجمال در مورد پيشين بدان اشاره شده، قرآن نيز گواهى مى‏دهد; زيرا وقتى قرآن با صراحت مى‏فرمايد: «فاتوا بسورة من مثله‏» (34) يا «فاتوا بعشر سور مثله‏» (35) يا «سورة انزلناها» (36) و . . . ، به روشنى اثبات مى‏كند كه واژه سوره در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله هم براى آن حضرت و هم براى صحابه شناخته‏شده بود و تعريف مشخصى داشت; به ويژه آنكه برخى سوره‏ها يكباره نازل گرديده بود و نظم و ترتيب آنها از همان آغاز به وسيله وحى مشخص شده بود و اين سوره‏ها در مكتوبات متعددى در نزد برخى از صحابه موجود بود و بسيارى ديگر نيز آنها را به دقت‏حفظ كرده‏بودند; بنابراين هيچ زمينه‏اى براى تحريف به معناى كم و يا زياد كردن در قرآن فراهم نبود . به تعبير مرحوم شعرانى:
حاصل كلام اينكه مى‏پرسيم: پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى كه قرآن نازل مى‏شد، آن را پنهان نگاه مى‏داشت‏يا بين مردم منتشر مى‏كرد؟ البته در جواب مى‏گويند: منتشر مى‏كرد . باز مى‏پرسيم: وقتى منتشر مى‏كرد، اجازه مى‏داد هر آيه را جزو هر سوره بخوانند يا مقيد مى‏فرمود؟ اگر بگويند: مردم را آزاد مى‏گذاشت، در اين صورت، تحريف معنا ندارد و هر آيه را در هر جا مى‏توان قرائت كرد و اگر بگويند: مقيد مى‏فرمود; البته جمعى كثير كه آن حضرت را در تكاليف دشوار، مانند زكات و جهاد و روزه اطاعت مى‏كردند، در اين امر نيز متابعت داشتند و وقتى يك آيه جزو يك سوره شد و به همان هيات در ممالك پراكنده گشت، تغيير آن محال بود (37) .

4 . 6 . اهتمام صحابه

نكته ديگرى كه به اعتقاد علامه، دليل تحريف ناپذيرى قرآن است، توجه و اهتمام بيش از حد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله به قرآن است . همان گونه كه از خلال مطالب پيشين به دست مى‏آيد، علاوه بر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تاكيدهاى فراوانى كه در حفظ و نگارش و تعليم و تعلم قرآن بيان فرمود و ثوابهاى بسيارى كه براى حفظ و تعليم آن مطرح كرد، اصحاب آن حضرت نيز توجه و عنايت‏خاصى نسبت‏به قرآن مبذول داشتند، به گونه‏اى كه حتى تصور اين كه ممكن است چيزى از قرآن كم يا زياد شده باشد، امرى محال مى‏نمايد .
اين توجه تا بدان حد بوده است كه به تعبير مرحوم علامه:
آيه‏ها و كلمات و حروف قرآن را شمردند و كيفيت اداى كلمات را ضبط كردند . مانند اين كه ابن‏كثير چه اندازه مد واجب را مى‏كشيد و كسائى كدام را با غنه ادا مى‏كرد و با اين قراين، معلوم مى‏شود كه چه اندازه در ضبط و نگهدارى قرآن از تصحيف و تحريف مى‏كوشيدند (38) .

4 . 7 . تاكيد بر تلاوت صحيح

تلاوت عين الفاظ قرآن از صدر اسلام تا كنون و سفارش و توصيه اكيد پيامبر صلى الله عليه و آله بر حفظ و تلاوت عين الفاظ آخرين كتاب آسمانى دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است .
علامه در اين‏باره مى‏فرمايد:
قرآن كلام الهى است كه به وحى الهى بر پيغمبر ما نازل گرديد; لذا ترجمه آن را قرآن نگوييم و مطالعه آن را بى‏تلفظ، تلاوت نخوانيم; هر چند ثواب بسيار دارد و عنايت پيغمبر صلى الله عليه و آله از آغاز بر اين بود كه عين الفاظ، بى‏كم و زياده، بر زبان‏ها جارى گردد و همين را عبادت قرار داد و در هر نماز واجب فرمود به امر الهى .
چنان كه اگر كسى نتواند لفظ آن را چنان كه بايد بر زبان ادا كند، حتى براى لكنت و آفت، امامت وى جايز نباشد، و اقتداى به او در جماعت‏باطل بود و اگر حرفى را مانند عين و حاء، چنان كه عرب ادا مى‏كنند، از مخارج معين، به صفات معينه، ادا نكند، قرآن نخوانده و تلاوت نكرده است و اين قاعده بر خلاف ساير كتب و مؤلفات است كه به ترجمه و مطالعه و فهم معنا، بى‏اداى لفظ، مقصود حاصل است .
حكمت‏بزرگ اين دستور، نگهدارى قرآن از تحريف و تبديل است; چون كه تمام مسلمانان در اطراف و اكناف عالم به اين تقيد، نگهبان كلمات قرآنند و جاسوس يكديگر كه در آن تغييرى رخ ندهد .
از اين جهت مشاهده مى‏كنيم كه هيچ كتابى، هر چند معروف و مشهور بود و در هر زمان متداول و متواتر، بى‏اختلاف و تغيير و بدون زياده و نقصان نيست و نسخ اصلى و قديم با يكديگر مخالف و در فصول و ابواب و عدد ابيات مانند يكديگر نيستند . . . ; چون آن طور كه در قرآن ملاحظه مى‏كنيم، اذهان اهل عالم متوجه الفاظ و كلمات و عين عبارات كتاب نبوده است [و اين تنها قرآن است كه از چنين ويژگى استثنايى و منحصر به فرد برخوردار است.] (39)

4 . 8 . ضعف ادله تحريف

يكى از دلايلى كه برخى محدثان، نظير محدث نورى را وادار ساخت تا قول به تحريف را بپذيرد، وجود پاره‏اى احاديث، در برخى جوامع حديثى است .
علامه شعرانى - همانند بسيارى از بزرگان شيعه بر اين باور است كه:
اولا اين احاديث از برخى كتابهاى مجعول يا غير معروف حديثى نقل شده‏است (40) ;
ثانيا از نظر سند غير موثق است;
ثالثا از نظر متن و محتوا نامعتبر است;
رابعا با قرآن و عقل مخالف است; بنابراين به هيچ وجه نبايد به چنين احاديثى استناد كرد (41) ; چنانكه اين نكته را در ترجمه " تبصرة المتعلمين" با صراحت‏بيان كرده و چنين فرموده است:
روايتى كه بدانيم مفاد و لوازم آن، مطابق قواعد مذهب صحيح نيست، نسبت آن به ائمه عليهم‏السلام نتوان داد; مانند رواياتى كه در سهو نبى صلى الله عليه و آله يا تحريف قرآن يا اين كه ماه رمضان هرگز از سى روز كمتر نمى‏شود، [وارد شده است . . .] ; گر چه بسيار باشد و به اسناد از ثقات نقل شده [باشد] ; اما يقينا راويان در آن سهو كرده‏اند; چون از خطا معصوم نبودند (42) .
ايشان در پاسخ به ميرزاى نورى در حواشى فصل الخطاب در اين زمينه چنين مرقوم فرموده‏اند:
ترديدى نيست كه خود آن سوره‏ها در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله گردآورى [شد] و به نامهاى خودش [ان] مرسوم گرديده بود; به گونه‏اى كه چون يكى از آنان مى‏گفت، سوره هود يا سوره يوسف يا سوره طه، شنوندگان متوجه مى‏شوند چه سوره‏اى را اراده كرده و پس از آن كه سوره نوشته شد و معروف بود، [حتى با فرض] نبودن اين ترتيب بين سوره‏ها در يك مصحف، زيانى ندارد; چون به طور كلى مى‏گوييم: همه اين احاديثى كه روايت‏شده، نه بركاسته شدن از قرآن دلالت دارد و نه بر متواتر نبودن قرآن موجود; بلكه آوردن سه حديث ضعيفى كه ضعفش آشكار است - و ما در جلوتر بيان داشتيم - در برابر معلوم، ارزش و اعتبارى ندارد (43) .
و در جايى ديگر مى‏فرمايد:
حديث [تحريف] بدون سند و ضعيف است و احتمال توهم راوى در آن مى‏رود و ممكن است كه در آن تصرف كرده باشد و به تعبيرى نقل كرده است كه با آن، از مقصود خارج شده باشد (44) .
همچنين از آن جا كه برخى از احاديث تحريف از كتاب "سليم بن قيس" نقل شده، درباره او و كتابش مى‏نويسد:
كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد، جدا ضعيف است . . . و يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمى‏گردد و تمامى آنچه در كتاب سليم بن قيس مى‏باشد، حديث واحد و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نمى‏شود (45) .
و سرانجام اين كه در نفى حديثى مى‏نويسد:
اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده; چون عبارتهايش به آن مى‏ماند (46) .
مرحوم شعرانى در حواشى وافى - كه بحث تحريف‏ناپذيرى را با تفصيل بيشترى مورد بررسى قرار داده است - به نقل از «مرآة العقول‏» علامه مجلسى چنين آورده است:
لايخفى ان هذا الخبر و كثيرا من الاخبار الصحيحة صريحة فى نقص القرآن و تغييره و عندى ان الاخبار فى هذا الباب متواترة معنى و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن اخبار الامامة فكيف يثبتونها بالخبر (47) .
آن گاه در پاسخ به تفكر علامه مجلسى و پيروانش چنين مى‏فرمايد:
و الجواب انا لانثبت اصل الامامة بالخبر الوارد عن اهل البيت فانه مصادرة على المطلوب، بل باخبار اهل السنة و كما ان طرح جميع الاخبار يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار قبول جميعا يوجب رفع الاعتماد عن‏القرآن و القرآن اولى بان يعتمد عليه و اما تغيير القرآن فلايثبت‏بهذا الخبر; لان هذا الخبر نفسه محرف مغير و اما الاخبار المتواترة التى تدل على تحريف القرآن فلم‏نرها مع بذل الجهد و قد جمع بعض محدثى العصر الاخير جميع ما ورد بزعمه فى تحريف الكتاب فى كتاب سماه فصل الخطاب و تتبعنا صدره و ذيله و جميع ما فيه يرجع الى الادلة الثلالثة التى ذكرناها و اجبنا عنها بما فيه كفاية (48) .
سپس در ادامه مى‏افزايد:
البته برخى احاديث را محدث نورى نقل كرده‏است كه علامه مجلسى آنها را نياورده; از آن جمله حديثى است كه مى‏گويد: منافقان چيزهايى را از جانب خود به قرآن افزودند; در حالى كه اولا راوى اين سخن معلوم نيست كه چه كسى است; ثانيا حتى اگر معلوم بود هم، ما حكم به ضعف و جرح او مى‏كرديم; چرا كه او روايتى را نقل كرده كه با صريح قرآن مخالف است; علاوه بر اين كه او از كتاب سليم بن‏قيس (49) رواياتى را نقل كرده; در حالى كه كتاب وى داراى اشتباهات و مجهولاتى است كه هرگز نمى‏توان و نبايد بدان اعتماد كرد; حتى برخى آن را به دليل همين اشتباهات فاحش، موضوع و جعلى مى‏دانند; همچنين سوره‏اى به نام "سورة الولاية"! را نقل كرده‏است كه در كتاب بى‏اصل و اساسى همچون "دبستان المذاهب" آمده‏است (50) .
و سرانجام اين كه از احتجاج طبرسى اين‏گونه آورده است كه ميان قول خداوند در سوره نساء كه فرمود: «و ان خفتم ان لا تقسطوا فى اليتامى و اين آيه بود فانكحوا ما طاب لكم‏» بيش از يك سوم قرآن حذف شده است! ! يعنى در بين اين دو آيه از سوره نساء بيش از ثلث قرآن حذف شده! ! در حالى كه اولا اين روايت مرسل است; ثانيا مضمون آنها معقول و نامقبول است; چرا كه در اين صورت بايد گفت‏سوره نساء حدود دوهزار و پانصد آيه داشته‏است; ثالثا بيانگر آن است كه سوره‏ها در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله تاليف نشده باشد كه اين هم خلاف نقل مسلم و تاريخ قطعى است .
عين عبارت ايشان در اين زمينه چنين است:
نقل [المحدث النورى] فيها بضع اخبار ضعاف لايبلغ عقد العشرة يشتمل بعضها على امور لايقول به المجلسى رحمه الله و لا غيره من علمائنا و لايعتمد عليها قطعا . منها مرسلة الاحتجاج يتضمن ان المنافقين زادوا فى القرآن اشياء من تلقاء انفسهم و لانعرف راوى هذه الرواية و لو كان معلوما لحكمنا بضعفه لانه راويها و منها رواية سليم بن قيس فى مواضع عديدة من كتابه المعروف و هو كتاب موضوع لا يعتمد عليه و مشتمل على اغلاط و مناكير كما ثبت فى محله و منها سورة الولاية التى اوردها فى كتاب دبستان المذاهب و ليس لها اصل و مستند و منها ما روى فى كتاب الاحتجاج: ان بين قوله تعالى «و ان خفتم ان لاتقسطوا فى اليتامى‏» و قوله تعالى «فانكحوا ما طاب لكم من النساء» سقط اكثر من ثلث القرآن و هو رواية مرسلة و مضمونها غير معقول; اذ يلزم منه كون سورة النساء اكثر من ثلث القرآن مشتملة على‏الفين و خمسمائة آية تقريبا او يلتزم بعدم كون السورة مؤلفة على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله و تكلمنا على كل واحد من هذه الاخبار فى حاشية فصل الخطاب و اظن ان المجلسى (ره) ما اراد من الاخبار المتواترة امثال تلك الروايات فانها قليلة جدا بل اراد بها ما ورد فى القراآت الشاذة و اراده بالتحريف اختلاف القرائة و الله العالم (51) .

5 . پاسخ به برخى از شبهات

علامه شعرانى در لا به لاى نوشته‏هاى خود به پاره‏اى از شبهاتى كه درباره قرآن كريم است و اغلب آنها از ادله محدث نورى بر تحريف قرآن به شمار مى‏رود، پاسخ داده‏اند كه اينك به گزارش آنها مى‏پردازيم:

5 . 1 . شبهه آيات منسوخ التلاوه

از شبهاتى كه در اثبات تحريف قرآن، ياد شده، وجود آياتى به نام "منسوخ التلاوة" است .
منسوخ التلاوة [يعنى اين] كه چيزى از قرآن پس از آن كه مدتى تلاوت مى‏شد، در عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله، به امر خداوند تعالى نسخ شود . نظير آن كه مؤلفى پس از تاليف كتابى، تجديد نظر كرده، بعض سطور و مطالب آن را محو كند (52) .
در ميان علماى عامه و نيز برخى از دانشمندان خاصه، چنين عقيده‏اى رايج‏بوده است كه پاره‏اى از آيات و سور قرآن به امر خداى متعال نسخ شده و به گونه‏اى از ذهن پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه محو گرديد! ! كه نه حكم آنها باقى ماند، نه لفظ و تلاوت آن .
اين باور كه متاسفانه بر مبناى برخى روايات ضعيف يا جعلى پديد آمد، در اذهان بعضى از دانشمندان مسلمان جايگير شد و به تدريج نظريه‏اى تحت عنوان "منسوخ التلاوة" پديد آمد كه اعتقاد به آن دقيقا مساوى با عقيده به تحريف قرآن است; از اين رو، بسيارى ديگر از علماى مسلمان، ضمن اثبات نادرستى اين روايات، بر اين باور صحيح پاى فشردند كه منسوخ التلاوة هيچ اصل و اساسى ندارد و كسى كه بدان ملتزم شود، بى‏ترديد دچار انحراف در دين است و به خاطر چند روايت ضعيف و بى‏اساس، ركن ركين اسلام، يعنى آخرين كتاب آسمانى را در معرض شبهه و تشكيك قرار داده است .
علامه شعرانى در برابر منسوخ التلاوة آن چنان موضوع سخت‏گيرانه‏اى ندارد - آن گونه كه علامه طباطبايى و مرحوم خويى داشته‏اند -; (53) ولى در نهايت آنها را نمى‏پذيرد و اين گونه اظهار نظر مى‏كند:
و از كلام محقق [حلى] در معارج معلوم مى‏گردد كه در وقوع آن ترديد داشت و آيات منسوخه كه نقل مى‏كنند، شباهت‏به قرآن ندارد . مانند آية‏الرجم: «اذا زنى الشيخ و الشيخة فارجموها البتة، نكالا من الله و الله عزيز حكيم‏» كه به عبارت ديگر هم نقل شده است و يكى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله على ما روى، مى‏گفت: ما سوره احزاب را به ياد داريم; در عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله به اندازه بقره بود . بايد گفت: اين مرد چون هنگام شنيدن آن سوره، براى كارى شتاب داشت، به نظرش طولانى آمد و به امثال اين اوهام نمى‏توان وجود منسوخ التلاوة را ثابت كرد (54) .
مرحوم آية الله العظمى خويى نيز درباره منسوخ التلاوة مى‏نويسد:
نسخ تلاوت قسمتى از آيات قرآن و اسقاط آن از قرائت، عينا همان تحريف و تنقيص قرآن است . همان طور كه تحريف قرآن مورد قبول نيست; نسخ تلاوت نيز خالى از اشكال نخواهد بود; زيرا اين نسخ يا به وسيله خود پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است و يا به وسيله افرادى كه بعد از وى زعامت و رياست مسلمانان را به دست گرفته بودند .
نظريه اول و وقوع نسخ از خود پيامبر صلى الله عليه و آله محتاج به دليل و گواه مسلم است و با اين روايات متزلزل نمى‏توان آن را اثبات كرد; زيرا به عقيده تمام دانشمندان، قرآن با خبر واحد قابل نسخ نمى‏باشد . . . و اگر منظور اين باشد كه نسخ تلاوت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و به وسيله زعما و زمامداران مسلمان به وقوع پيوسته است، اين همان عقيده به تحريف قرآن [و باطل] است (55) .

5 . 2 . شبهه مربوط به مصاحف صحابه

محدث نورى گويد:
اين كه عبدالله‏بن مسعود مصحف مخصوص معتبرى داشته كه بامصحف موجود ناسازگار بوده، مستلزم آن است كه مصحف موجود، از جهت اعجاز با همه آنچه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله نازل شده، هم‏آهنگ نباشد و اگر چه در مصحف ابن‏مسعود هم، از جهت ترتيب، مخالفتى با مصحف اميرالمؤمنين وجود دارد (56) .
شعرانى در پاسخ، اين‏گونه مرقوم داشته است:
موجود بودن مصحفى از عبدالله بن مسعود و ابى‏بن كعب و ديگران دلالت ندارد بر مخالفت داشتن آنها با مصحف معروف مگر در قرائت‏بعضى به كلماتى و گرنه آنچه با تحقيق به دست آمده و به تواتر معلوم گشته، آن است كه عدد سوره‏ها و آيات در تمامى مصحفها باهم يكى هستند و فرق ميان آن دو در ترتيب سوره‏هاست . مثلا در بعضى مصحفها سوره بقره بعد از سوره آل عمران است و در بعضى مصحفها سوره آل‏عمران بعد از سوره بقره مى‏باشد، يا در قرائت‏بعضى كلمات و اداى برخى حروف تفاوت دارند و اگر آن مصحفها براى ما به تواتر نقل شده بود، قرائت از آنها براى ما جايز بود، نظير اختلاف قراء سبعه; جز اين كه عثمان مردم را بر محور يك قرائت جمع كرد و آن قرائتها به تواتر نرسيده و عثمان گمان كرد، جمع كردن مردم به محور يك قرائت، امكان‏پذير است; لكن بعدش به ثبوت رسيد كه اين كار ممكن نيست و بعد از او، قراء در كلمات اختلاف كردند . پيغمبر كه بعضى اختلاف در قرائت را براى ايشان جايز دانست، براى اين بود كه امت‏به مشقت نيفتند و اتفاق در قرائت امكان نداشت و بعضى احاديث كه دلالت دارد بر اين كه مصحف ابن مسعود، كلماتى زيادتر از قرآن فعلى دارد، جدا ضعيف است (57) .

5 . 3 . شبهه مرتبط با مصحف على عليه السلام

يكى ديگر از شبهاتى كه محدث نورى و ديگران در اثبات تحريف بدان تكيه كرده‏اند، مربوط به مصحف على عليه السلام است . اين مطلب كه حضرت على عليه السلام داراى مصحفى بوده و اولين جامع قرآن پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى‏آيد، يكى از دلايل مدعيان تحريف است .
علامه در اين‏باره مى‏نويسد:
شهرت تحريف و نقصان در چند مورد ناشى شده است . يكى آن كه مسلم است‏حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را جمع كرده و صحابه قرآن او را نپذيرفتند و بعد از آن، كسى قرآن حضرت را نديد و صحابه خودشان جداگانه قرآن را جمع كردند و آن مشهور شد و از اين جا توهم كردند كه در آن قرآن، چيزهايى بوده مخالف با مقصود خلفا، لذا خودشان قرآنى نوشتند كه آن چيزها را نداشته باشد (58) .
آن گاه در مقام پاسخگويى برآمده و اين چنين نوشته است:
ليكن هيچ يك از اين دلايل، بر مقصود آنها دلالت نمى‏كند; چون ممكن است كه ابتدا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏دانست كه بايد قرآن را جمع كرد و خليفه مخالف اين راى بود; لذا قرآن آن حضرت را قبول نكرد و بعد از آن كه مجبور شدند، آن را جمع كنند . نخوت عربى و لجاجت قومى مانع شد، آن را مطالبه كنند . پس زيدبن ثابت را مامور جمع كردند .
و اين كه در احتجاج طبرسى وارد شده كه عمر خواست آن قرآن را از حضرت امير عليه السلام بگيرد و همان را بين مسلمانان منتشر كند و حضرت ابا فرمود; لذا زيدبن ثابت را مامور جمع قرآن نمودند، اين حديث، مرسل است و بدان اعتماد نمى‏توان كرد و بعيد مى‏نمايد كه در صورت رضايت‏خلفا، حضرت امير عليه السلام مردم را از اين فيض باز دارد; مخصوصا اين كه در مصحف آن حضرت، شان و زمان نزول هر آيه و تاويل آن و ناسخ و منسوخ موجود بود و اگر مانعى براى انتشار آن نبود، لازم‏ترين چيز براى امت، داشتن چنين قرآن با چنين تفسيرى است (59) .
ايشان همچنين در موارد متعددى در آثار خويش به اين نكته اشاره كرده‏اند كه قرآن حضرت على عليه السلام از نظر تعداد سور و آيات به هيچ وجه با قرآن فعلى تفاوتى نمى‏كرد; بلكه صرفا به ترتيب نزول گردآورى شده بود و اضافات تفسيرى و بعضى از علوم قرآنى در آن بوده است، همين و بس (60) .
وى در ضمن مى‏افزايد:
مراد از تاليف اميرالمؤمنين عليه السلام بر ترتيب نزول اين نيست كه آن غير به هم پيوستگى سوره‏هاى معين، كار ديگرى بوده و آن حضرت بعضى آياتى را كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سوره يس بوده، مثلا در سوره كهف قرار داده باشد يا اين كه آيات را از آن گونه كه بوده، تغيير داده باشد; بلكه اميرالمؤمنين آن بافت جمع‏آورى رسول‏خدا صلى الله عليه و آله را حفظ كرد و در حواشى و كناره‏هاى صفحه مثلا بيان كرده كه نزول آيه فلان پيش از نزول آن آيه بوده است و . . . (61) .
علامه شعرانى ضمن پذيرش مصحف على عليه السلام و تاكيد فراوان بر اهميت اين مصحف و اظهار تاسف از اين كه جامعه اسلامى آن را نپذيرفت، بر اين نكته اصرار مى‏ورزد كه مصحف اميرمؤمنان عليه السلام بى‏هيچ كم و كاستى دقيقا همان مصحف زمان پيامبر صلى الله عليه و آله است و آنچه كه از سوى خلفا انجام گرفت نيز در همين چارچوب قابل ارزيابى است و آنها نه مى‏خواستند ونه مى‏توانستند كه يك كلمه از قرآن را كم يا زياد كنند . به عبارت ديگر، بى‏ترديد حضرت سعى نمود، مصحفى تدوين نمايد; اما آنچه انجام گرفت نيز دقيقا مورد تاييد ايشان بوده است و مهم‏ترين دليل اين ادعا اين است كه حضرت پس از خليفه سوم كه زمامدار امت‏شد، كوچك‏ترين تلاشى در جهت معرفى مصحف خويش و منزوى ساختن مصحف رسمى كه در زمان عثمان گردآورى شده بود، انجام نداد . آيا اين رفتار حضرت بهترين گواه رضايت ايشان از مصحف رسمى تلقى نمى‏شود؟ البته كه چنين است; زيرا كارى خلاف نظر پيامبر صلى الله عليه و آله و آنچه در دوره بيست و سه ساله بعثت انجام گرفته، به انجام نرسيده است .
مرحوم شعرانى به نقل از علامه حلى در كتاب تذكره اين‏گونه آورده است كه مصحف فعلى كه به زمان عثمان بر مى‏گردد، در واقع همان مصحف على عليه السلام است; چرا كه مورد رضايت‏حضرت به هنگام تدوين و پذيرش ايشان پس از رسيدن‏به خلافت‏بوده است . عبارت علامه در اين زمينه چنين است:
و قد صرح رحمه الله فى مبحث القرائة من كتاب الصلوة من التذكرة بان هذا المصحف الموجود بايدينا الان الذى اجمع الصحابة عليه و احرق عثمان ما سواها، هو مصحف على عليه السلام (62) .
و در مقدمه منهج الصادقين آورده است:
به قول علامه رحمه الله در تذكره، مصحف اميرالمؤمنين عليه السلام كه پس از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله جمع كرد، همين مصحف متداول امروزى است كه مادر دست داريم (63) .

5 . 4 . شبهه راجع به جمع قرآن در زمان عثمان

جمع قرآن در زمان عثمان، يكى ديگر از شبهاتى است كه قائلان به تحريف آن را دستاويز ادعاى باطل خود قرار داده‏اند . به تعبير مرحوم شعرانى:
توهم نقص و تحريف قرآن از آن برخاست كه در زمان خلافت عثمان خواستند همه مردم بر يك قرائت متفق شوند، قرآنهاى ديگر را سوزانيدند . توهم آن شد كه مقدارى از قرآن در سوختن از ميان رفته باشد (64) .
ايشان در پاسخ مى‏فرمايند:
اما اين كه عثمان قرآنها را سوزانيد، دليل آن نيست كه مى‏خواسته از آن، سوره يا آياتى را حذف كند; بلكه ممكن است‏براى اين بوده كه مردم را بر يك قرائت متحد كند; زيرا كه قرائتها مختلف بود . ايرادى كه بر عثمان مى‏گيرند، [اين نيست كه چيزى از قرآن كم كرده است; زيرا چنين چيزى اساسا غير ممكن بوده‏است; بلكه] اين است كه براى هر غرضى بوده - و لو غرض صحيح اين گونه توهين به كتاب الهى، ترك ادب است و سيد مرتضى در شافى مى‏گويد: «اختلاف قرائت در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بوده و آن حضرت تجويز فرموده . دلسوزى عثمان بيش از حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله بى‏مورد بوده است‏» (65) .
به علاوه:
نسخ آن قراآت سوخته شده موجود است و مى‏دانيم كه تفاوت مصاحف در قرائت در چه حد بود . به هر حال احتمال نقص و تحريف در قرآن، بسيار سخيف و بعضى گفته‏اند: سفيهانه است و سيد مرتضى به برهان آن را باطل ساخته و در مجمع‏البيان و تبيان و ساير كتب آن را بيان كرده‏اند (66) .
سرانجام اينكه:
ان اختلاف المصاحف التى احرقها عثمان لم يكن فى عدد السور و الآيات، بل كانت مشتملة على هذه السور المؤلفة عن هذه الآيات الموجودة الا المعوذتين فى مصحف ابن مسعود، او فى كلمات قليلة فى القراآت كانت مما جوزها رسول‏الله صلى الله عليه و آله و قد نقل لنا شطر منها، لان جميع تلك المصاحف لم تنعدم قطعا عن صفحة الوجود، بل بقى منها نسخ كثيرة فى ايدى الناس و انت‏باقية بعد ذلك بقرون حتى راى بعضها ابن النديم و نقل ترتيب السور فيها و نقل المفسرون و القراء مواضع الاختلاف فى كتبهم . . . (67) .
همان‏گونه كه پيش از اين نيز بيان كرده‏ايم، ديدگاه علامه شعرانى در زمينه جمع قرآن اين است كه تمامى آيات و سوره‏هاى قرآن در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله داراى انسجام معين و جايگاه مشخصى بوده است و آنچه پس از رحلت‏حضرت انجام گرفت، كار جديد و عمل تازه‏اى نبود; بلكه صرفا قراردادن قرآن در ميان دو جلد بوده است .
ايشان در تعليقاتى كه بر فصل الخطاب نوشته‏اند و در ضمن كتاب قرآن هرگز تحريف نشده انتشار يافته است، در اين‏باره از جمله چنين آورده‏اند:
اين از مسايل روشن است كه در زمان زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به گونه متواتر، سوره‏ها جمع‏آورى شده‏بود; به طورى كه هرگاه گفته مى‏شد، سوره بقره، سوره هود، سوره احزاب و . . . شنونده مى‏فهميد كه آن چه سوره‏اى است و بدين جهت اسم سوره در قرآن كريم آمده است . پس بدون ترديد، ناگزير پيوستگى سوره‏ها [متشكل] از [تمام] آيات، بر مى‏گردد به زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله كه به فرمان خدا بوده; بنابراين اگر ما فرض كنيم بر اين كه، پاره‏اى از آيات از يك سوره مانند سوره اقرء پيش از آيات ديگرش نازل گرديده، الحاق آياتى كه بعدا نازل شده به آيات جلوتر به دستور پيغمير صلى الله عليه و آله بوده‏است; بنابراين همه سوره‏هايى كه در قرآن است، جمع‏آورى شده‏بود (68) .

5 . 5 . شبهه اختلاف قرائت‏ها

از ديگر دلايلى كه براى وقوع تحريف، از سوى قائلان به آن به ويژه محدث نورى ذكر شده، اختلاف قرائتها است; امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود شخصا آن را تجويز فرمود; به علاوه موارد آن نيز تا جمع خليفه اول آن اندازه فراوان نبود كه موجب تحريف قرآن شود .
علامه در پاسخ به اين شبهه از جمله چنين فرموده است:
اختلاف بين قراء قبل از احراق مصاحف بسيار ناچيز بود و از نمونه‏هاى منقوله از قرائت عبدالله بن مسعود و ابى‏بن‏كعب معلوم مى‏شود كه از دو سه كلمه زياده و نقصان، يا اختلاف يكى دو كلمه مترادف تجاوز نمى‏كرد و اين سوزاندن گرچه هتك حرمت‏بود; اما دليل شدت توجه و عنايت مردم است‏به هر حرف و كلمه، كه چون ديدند بعض مردم كلماتى چند به اخبار آحاد شنيده مى‏خوانند، برآشفتند و آنها را به قرائت متواتر مصحف رسمى ملزم ساختند . . .
[به علاوه] اختلاف قرائت چيز ديگر است و تحريف قرآن چيز ديگر; چون هيچ كس از علماى اسلام انكار اختلاف قرائت نكرده است، چه در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و چه پس از وى و اين اختلاف نزد آنان چنان است كه مؤلفى در عبارت كتاب خود دو وجه را تجويز كند .
مثلا حاج ملاهادى سبزوارى (قدس‏سره) در شرح اين بيت:
سميت هذا غرر الفرائد
اودعت فيها عقد العقائد
تجويز فرموده است كلمه «غرر» را به ضم عين و هم به فتح آن قرائت كنند . پيغمبر هم به امر خداوند چند قرائت را تجويز فرمود; اما تحريف را همه منكرند جز جماعتى از حشويه كه معناى بعض روايات را ندانستند، يا بر روايات ضعيفه اعتماد كردند . . . و از آنچه گفتيم علت اشتباه صاحب فصل الخطاب معلوم گرديد; چون وى اختلاف قراآت، مخصوصا شواذ آن را نقل كرده و آن را دليل تحريف قرآن دانسته است (69) .
همچنين در حواشى خود بر وافى مرحوم فيض كاشانى مى‏نويسد:
ان اختلاف القرائة غير التحريف . كيف و الاول بديهى يعترف به كل احد، لا يعترف بالثانى . الاترى ان اختلاف النسخ فى الكتب المتواترة كالكافى و الاستبصار و ساير كتب الادب و الفقه و غيرها لا يدل على وقوع النقصان و التحريف فيها؟ و ليس اختلاف القرائة فى القرآن الا كاختلاف النسخ، لكن مع علم المؤلف و تجويزه و بالجملة، الاستدلال باختلاف القراآت على وقوع التحريف عجيب من اهل العلم (70) .

5 . 6 . شبهه قراآت ائمه عليهم السلام

به اعتقاد علامه شعرانى، بخشى از رواياتى كه مدعيان تحريف بدان استناد كرده‏اند، بر فرض صحت، در زمره روايات تفسيرى است كه يا مصداق يا مصاديق آيات را مشخص كرده يا در زمينه شان نزول آنهاست و يا مواردى از اين قبيل را شامل مى‏شود . ايشان در مقدمات تفسير در اين‏باره چنين آورده‏اند:
اما قرائت اهل بيت - چنان كه در روايات وارد است - از دو جهت جايز نيست: يكى آن كه آنها در روايات بسيار، اصحاب خود را امر فرموده‏اند كه متابعت قرائت مشهور كنند . جهت دوم آن كه به طور قطع و يقين نمى‏دانيم اين قرائتهايى كه در كتابهاى حديث‏به ائمه نسبت مى‏دهند، واقعا از آنها باشد، اگر چه به طور كلى معلوم مى‏شود كه آنها قرائتى داشتند كه در بعضى موارد، مخالف قرائت مشهور بوده است . در بعض موارد نيز مى‏دانيم كه راوى سهو و اشتباه كرده و قرائت از معصوم نيست . مثلا در «صراط الذين انعمت عليهم‏» روايتى وارد شده كه حضرت باقر عليه السلام «صراط من انعمت عليهم‏» قرائت كرده و ما يقين داريم كه هر جاى قرآن را تحريف كنند، تحريف سوره حمد محال است; چون مسلمانان از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله روزى پنج مرتبه اين سوره را تلاوت مى‏كردند و شايد حضرت باقر عليه السلام در مقام بيان تفسير و اين كه آيه منطبق بر چه كسانى است، عبارت اخرى از آيه ذكر كرده، اما راوى گمان كرده كه قرائت‏سوره حمد آن طور صحيح است .
و نيز در آيه «فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم‏» در سوره بقره [آيه 59] روايت كرده‏اند كه امام فرمود: آيه اين طور بوده: «فبدل الذين ظلموا آل محمد قولا غير الذى قيل لهم‏» و مى‏دانيم يقينا اين طور نيست; چون صريح آيه درباره بنى‏اسرائيل است . در زمان يوشع بن نون يا حضرت موسى كه به آنها گفته شد، از طرف خداوند بگويند: «حطة‏» و آن كسانى كه ظلم كرده‏اند، آن قول را به قول ديگر تبديل كردند و معنا ندارد بنى‏اسرائيل زمان موسى بر آل محمد ظلم كنند! و شايد امام عليه‏السلام، حال امت اسلام را به حال بنى‏اسرائيل تنظير كرده است و همچنان كه ظالمان بنى‏اسرائيل، قول مامور را تبديل به قول ديگر كردند، ظالمان اين امت هم نسبت‏به آل‏محمد، امر الهى را تغيير دادند و راوى ملتفت نشده يا فراموش كرده و گمان برده، امام مى‏فرمايد: لفظ آل محمد در صريح آيه مذكور است . در بعضى موارد نيز ممكن است امام براى توضيح و تفسير، كلمه‏اى در بين آيه فرموده و راوى آن را جزو آيه پنداشته‏است; مثل «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فى على‏» كه لفظ «فى على‏» براى بيان مراد از آيه است و همچنين «لاتسئلوا عن اشياء (لم تبد لكم) ان تبدلكم تسؤكم (71) » كه لفظ «لم تبدلكم‏» را امام براى توضيح فرموده; نه اين كه جزو قرآن باشد و بيشتر احاديث در قرائت اهل‏بيت عليهم السلام از اين قبيل است . در اتقان، سيوطى از حسن نقل مى‏كند كه اين طور قرائت كرده: «ان منكم الا واردها، الورود الدخول‏» و البته جمله «الورود الدخول‏» تفسير است و ناقل اشتباه كرده است (72) .
آن‏گاه ايشان در ادامه همين بحث‏به يك اصل محورى و اساسى در توجيه اين قبيل احاديث اشاره مى‏كند كه به اعتقاد نگارنده از توجيهاتى كه در آغاز بحث ذكر كرده، مهم‏تر است و آن اصل اين است كه:
احاديث‏ياد شده غالبا از غلات و مجاهيل و ضعفا [نقل شده و يا] اخبار مرسله‏اى است كه اعتماد بر هيچ يك نيست; مخصوصا آنچه از كتابهايى نقل شده كه علما تصريح به بى‏اعتبارى آن كرده‏اند (73) .
بسيارى از اين احاديث را بايد با اين معيار دقيق مورد ارزيابى قرار داد و ضعف متن يا سند آن را برملا نمود .

پاورقيها:

1) آن مرحوم در سال 1320 هجرى در بيت علم و ادب در تهران به دنيا آمد و پس از عمرى مجاهدت علمى و عملى، در شوال سال 1393 هجرى و در سن هفتاد و سه سالگى به لقاء الله پيوست . ايشان در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيمارى قلب و ريه گرديد و پس از چندى به واسطه شدت بيمارى به آلمان اعزام شد و در يكى از بيمارستانهاى شهر هامبورگ بسترى گرديد; اما معالجات سودى نبخشيد و پس از نيمه شب يكشنبه 12 آبانماه 1352 (هفتم شوال المكرم 1393) در بيمارستان جان به جان آفرين تسليم نمود . چند روز بعد به تهران منتقل شده و در جوار حضرت عبدالعظيم در مقبره خانوادگى به خاك سپرده شد . رك: كيهان انديشه، ش‏45، ص‏85.
2) منهج الصادقين، ج‏2، ص‏15 .
3) بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 1/335- 271 .
4) وقف ميراث جاويدان، ش‏7، ص‏15 .
5) فرقان/74 .
6) آل عمران/110 .
7) همان، ش‏5، ص‏10 .
8) همان .
9) مقدمه تفسير منهج‏الصادقين، 1/5 .
10) وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص‏10 .
11) منهج‏الصادقين، 1/15- 14 .
12) همان، 1/15 .
13) همان .
14) وقف‏ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 .
15) تفسير ابوالفتوح رازى، 7/184 .
16) منهج‏الصادقين، 1/13 و 1/16; وافى، چاپ سنگى، 5/232 و 5/227; وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 .
17) وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 . آن گونه كه علامه در شرح حال خود ذكر كرده‏است، يكى از آثار ايشان، نقد كتاب حاجى نورى و نگارش تعليقات در رد عقيده تحريف است . چنانكه در مقدمه وافى به هنگام بر شمردن آثار خود مى‏فرمايد: «. . . و غير المطبوعة منها حاشية على فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب‏» . شايان ذكر است كه حواشى مذكور در ضمن كتاب " قرآن هرگز تحريف نشده" تاليف استاد حسن‏زاده آملى به چاپ رسيده است .
18) همان، 1/4- 3; راه سعادت، ص‏23 .
19) تفسير ابوالفتوح رازى، 4/69 .
20) همان، 4/264 .
21) همان، ص 136- 135 .
22) همان، 1/5; نيز بنگريد: قرآن هرگز تحريف نشده، ص‏142 .
23) تفسير ابوالفتوح رازى، 2/246 .
24) همان، 12/117 .
25) در ذيل آيه 204 سوره بقره مى‏نويسد: "در حاشيه كتاب مجمع‏البيان در ذيل اين آيه نوشته‏ام كه مرضات در مصاحف به «تاء» نوشته شده است‏براى متابعت مصاحف عهد نبى صلى الله عليه و آله تا خط قرآن از آن صورت كه بود متغير نگردد و توهم تصحيف در قرآن نرود" . تفسير ابوالفتوح رازى، 2/149 . درباره دو واژه «سنة‏» و «رحمة‏» نيز همين نظر را دارد . بنگريد: وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 .
26) تفسير ابوالفتوح رازى، 7/141- 140; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 27- 26 .
27) همان، 7/470 .
28) منهج‏الصادقين، 1/30 .
29) تفسير ابوالفتوح رازى، 3/443; راه سعادت، ص‏27 .
30) همان، 5/447; راه سعادت، ص‏26 .
31) منهج‏الصادقين، 1/15; راه سعادت، ص‏25- 24 .
32) وافى، 5/227 .
33) وافى، 5/225 .
34) بقره/23 .
35) هود/13 .
36) نور/1 .
37) وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏10; نيز بنگيريد: راه سعادت، ص‏20 .
38) همان .
39) منهج‏الصادقين، 1/3- 2; نيز بنگريد: راه سعادت، ص 23- 22 .
40) وقف ميراث جاوديان، ش‏5، ص‏12 .
41) وافى، 5/233 .
42) تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علامه شعرانى، 2/524و2/551 .
43) قرآن هرگز تحريف نشده، ص‏135 .
44) همان، ص‏131 .
45) همان .
46) همان، ايشان درباره سليم بن قيس و كتابش در موارد ديگرى هم همين نظر را بيان فرموده‏اند . بنگريد به: وافى، چاپ سنگى، با حواشى شعرانى، 1/55 و1/99 و 3/47 و 5/233; شرح اصول كافى ملاصالح، حواشى شعرانى، 2/163 و 2/274 و 2/373 .
47) وافى، 5/232 .
48) همان، 5/233 .
49) اين كتاب با نام "اسرار آل محمد" به فارسى منتشر شده‏است .
50) شايد انتخاب عنوان طنزگونه "دبستان المذاهب" و در هم آميختن واژه فارسى به عربى، تا حدودى بر محتواى غيرواقعى آن دلالت داشته‏باشد و تاسف‏بار اين است كه مرحوم محدث نورى، با آن همه علم و اطلاع و ايمان و تعبد، از كتابى اين‏چنين تهى از واقعيت مطالبى را نقل نمايد و جالب اين كه آن را دليل تحريف قرآن قلمداد كند! !
51) وافى، 5/233 .
52) همان، 1/16 .
53) بنگريد: الميزان، 12/166- 8161/194; 9/321; 10/535; بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 2/18; 1/289 .
54) منهج‏الصادقين، 1/17 .
55) بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 1/289 .
56) همان، ص‏136 .
57) همان، ص 137- 136 .
58) وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 .
59) همان .
60) بنگريد: منهج‏الصادقين، 1/15; وافى، 5/235 .
61) قرآن هرگز تحريف نشده، ص‏132 .
62) وافى، 5/235 .
63) منهج‏الصادقين، 1/15 .
64) منهج‏الصادقين، 1/14 .
65) وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏11 .
66) منهج‏الصادقين، 1/15/14 .
67) وافى، 5/227 .
68) قرآن هرگز تحريف نشده، ص‏132 .
69) منهج‏الصادقين، 1/16 .
70) وافى، 5/227 .
71) مائده/101 .
72) وقف ميراث جاويدان، ش‏5، ص‏12 .
73) همان .

مقالات مشابه

نقد و بررسي روايتي در تحديد قرآن به سه بخش

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحدثه ایمانی

نقد كتاب مقدس: خاستگاه تاريخي ـ معرفتي و تأثير آن بر مطالعات قرآني

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهجعفر نکونام, نفیسه امیری دوماری

تعارض اختلاف قرائات و عدم تحریف قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمرتضی پور ایوانی